حقیقت ژرف این است
که انسان در این عالم به معنای بسیار عمیق تنهاست و درنوردیدن حصارهای این تنهایی
اگر ناممکن نباشد بسی دشوار است . من (نصرالله قادری) در روز ۲۳ دی ماه سال ۱۳۳۹ پا به این غریبستان گذاشتم. تبعیدی مضاعف ، از خانه خود
تبعید شده بودم و حالا وطنم کویرسمنان بود .
هم آنجا بود که با
اوسنه های مادربزرگ و ستارههای مادرم درشب آشنا شدم . هم آنجا بود که اوّل به مکتب
خانه رفتم ، بعد به طلبه خانه رفتم ؛ بعد به مدرسه رفتم و نرم نرمک بالیدم . فرزند
اوّل خانواده بودم ونامم را پدربزرگ با تأفل به قرآن برگزیده بود و همانجا پشت
قرآن ورودم به این نیستان را ثبت کرد. یک برادر و دو خواهر دارم . به دبیرستان که
رسیدم ابتدا ریاضی خواندم و سال آخر اقتصاد اجتماعی ، خیلی پیشتراز آن تئاتر را
شروع کرده بودم از کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان و اولین مربی ام استاد بهروز
غریب پور بود. در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم.
از همان کودکی همدمم
کتاب بود . کمتر شروشور کودکی داشتم . بالاخانه ای داشتیم که مادر انارها را آنجا
نگهداری می کرد و پدر کتاب هایش را ، به بهانه انار با کتاب الفت گرفتم . هنوزوارد
دبیرستان نشده بودم که تمام کتابهای کتابخانه کودک را بلعیدم و راهی کتابخانه
عمومی شدم. آرام آرام کتابهای گمراه کننده که با روزنامه جلد شده بودند به خانه
راه پیدا کردند. جلال آل احمد، دکتر علی شریعتی ، صمد بهرنگی ، گوهر مراد و بعضی
های دیگر که هنوز هم گمراه کننده و خطرناک هستنند. این طوری ها بود که با ” بند”
آشنا شدم ، معنای شلاق را مزه مزه کردم ، همانطور که پیش از آن در مدرسه ترکه می
خوردیم.
کارشناسی کارگردانی سینما را که تمام کردم
بعد ازچند سال به علّت . . . کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر را در تربیت مدرس
خواندم . بعد مفتخر به اعزام به خارج شدم و اکنون سالهاست که در صف منتظرانم و
اعزام نمی شوم چون حالا دیگر به کبر سن هم دچار شده ام !!تقریباً در تمام دانشگاهای
هنری این مرز و بوم تدریس کرده ام . مدتی عضؤ هیئت علمی و مدیر گروه کارشناسی و
کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد، زمانی عضؤ هیئت علمی و مدیر گروه سینما ، دانشگاه هنر
و بقیه هم حق التدریسی ! تنهایی، معلمی ، اخراج و. . . همراهان همیشه منند! در حال
حضار هم رئیس کانون ملّی منتقدان تئاتر وابسته به …… هستم .
می نویسم ، کارگردانی می کنم ، درس می دهم ،
انبوه تهمت ها و توهین ها را به دوش می کشم و هنوز زنده ام تا دیگران زندگی کنند!!
و حالا باز منتظرم که به بهانه ای یا یک دلیل قانونی مثل دو شغله بودن، یا…اخراج
شوم. و باز منظرم”مثل همیشه” از هر دو سو، شبه روشنفکران به نام روشنفکران و شبه
مذهبیون، به نام مذهبیون به انواع القاب مفتخر شوم.