اهمیت بازنمایی امیدوارانه در پوشش رسانهای دادگاههای مفاسد اقتصادی
از پیامدهای زیستن در عصر رسانهها، تن دادن به هژمونی بازنماییهاست. هنگامی که به حاق واقع دسترسی نداریم، تنها تصوری که از واقعیت میتوانیم داشته باشیم، بازنمایی واقعیت در رسانههاست. متفکران پستمدرن مانند بودریار و لیوتار از این وضعیت به عصر پساحقیقت یاد میکنند. دیگر مخاطبی سؤال نمیپرسد که پدیدهها به همان گونه که هستند، چگونهاند، بلکه مخاطب دچار مصرف انفعالی بازگویی و بازروایی از پدیدهها میشود. در بسیاری از پژوهشهای علوم انسانی دغدغه فدا نشدن کیفیت برای کمیت مطرح است، اما در مطالعات بازنمایی، این کمیت است که قربانی کیفیت میشود.
بازنمایی فساد در رسانهها از همان دقتهای خاصی است که واقعیت نه آن گونه که هست، بلکه آن گونه که رسانهها میخواهند، به نمایش در میآید. اگر هر روز سه وعده خبر اختلاس و پولشویی و اتهام غیراخلاقی و... بعضی از مدیران در رسانهها منتشر شود و این امر تا چند ماه ادامه یابد، به مخاطب چنین القا میشود که غالب مدیران پاکدست نیستند و در جایی دیگر و به کاری دیگر مشغولاند.
بازنمایی فساد، شکل خاصی از رئالیسم سیاه است. پیش از این مرحله، رئالیسم انتقادی قرار دارد اما به طور معمول رسانهها ترجیح میدهند که این مرحله را به سرعت بگذرانند، زیرا رئالیسم انتقادی نقاط بحرانی و دقتهای چالشی وضعیت فسادانگیخته را برملا میکند. ادبیات اروپایی گونه معروف از رسانههای مکتوب بود که فساد را آشکار و نقد میکرد و برای خروج از آن راهکاری از دل وضعیت ارائه میداد. آثار دیکنز، تولستوی، فلوبر و بالزاک از این دست هستند. در رئالیسم سیاه، فساد به شکل اغراقگونهای روایت میشود. تمام افراد حاضر در قصه، پایشان گیر است و خود به نوعی در تحقق این وضعیت سهم دارند و مقصر شناخته میشوند. رئالسم سیاه نقادانه نیست و در عوض به فحاشی به مسببانِ (غیر واقعی) وضعیت توسل میجوید. بنبست و حتمی بودن نابودی، پایان کار رئالیسم سیاه برای افراد درگیر فساد است.
تمایل به تعمیم دادن در ابنای بشر همیشه مورد دستاویز رسانههاست. استقرا ناقص در قضیه فساد، بُعدی اخلاقی دارد که بسیار آشکار است. مفسد خواندن کسی که پاک است، از لحاظ شرعی و اخلاقی روا نیست، اما اگر رسانهای با توالی انتشار، خبر فساد را به گونهای تنظیم کرد که صنف یا گروه خاصی را شامل شود، زمینه کنشهای غیراخلاقی و تعمیمپذیری را فراهم کرده است.
نتیجه روانشناختی بازنمایی فساد در گونه رئالیسم سیاه، ناامیدی است. اگر ناامیدی را اعتقاد به وضعیتی مطلوب که در حال حاضر وجود ندارد، بدانیم، فسادِ همهگیر و همهجایی، تصور وضعیت مطلوب را نیز باقی نمیگذارد. رسالت رئالیسم انتقادی این بود که افراد را از وضعیت حاضر ناامید کند، زیرا وضعیت فعلی مطلوب نبود، اما از طرفی وضعیت مطلوب را هم ترسیم میکرد. در مقابل، رئالیسم سیاه با بازنمایی فساد، مروج افسردگی است. شخصیت افسرده دیگر رستگاری و رهایی را برای خویش و دیگری نمیبیند.
وجه سیاسی بازنمایی فساد، ایجاد دوگانهای به نام مفسد و پاکدست است. رئالیسم انتقادی، کفه ترازو را حفظ کرده و هر دو طرف را مشخص میکند، اما رئالیسم سیاه طرف قضیه پاکدستان را به طور کامل تهی کرده و با استعانت از قوه تعمیمپذیری، همگی را مقصر میداند. گونه معجولی از عدالتخواهی (و نه تمام جریانها و افراد عدالتخواه) به دنبال برطرف کردن این دوگانه به نفع مفسدان هستند.
راه حلی که جلوی رئالیسم سیاهِ بازنمایی فساد را میگیرد، در تمایز این ژانر با رئالیسم انتقادی است. نمایش خشونت تنبیهِ مفسد به وسیله قانون، جلوی تعمیمپذیریهای ناروا و ناامیدیهای تزریقی را میگیرد. یعنی بیم بازنمایی فساد در رسانهها به وسیله بازنمایی مجازات مفسد در رسانهها برطرف میشود. مخاطبی که پس از خبر اختلاس، حقوق نجومی، مسائل آقازادگی و... با گزارش تنبیه مجرمان مواجه میشود، ناامید نشده و دست به استقرا نمیزند. زیرا مجری عدلت قضایی را بریّ از بیعدالتی میداند.
از صدا و سیمای ملی ایران توقع میرود که در انتشار خبر بازنمایی مجازات مجرمین فساد بیش از خود خبر فساد اهتمام بورزد. تأکید بر کمیت در بازنمایی نوع دوم، پروژه خنثیسازی فسادِ بازنمایی فساد محسوب میشود.